چند تکه حرف 66



همیشه بره ها را به مراتعی سبز بشارت داده اند

و سگها-

دست راست چوپانها شدند

و سگها-

در پشت تپه با گرگها برادر خوانده شدند ...

و مرد چوپان -

زیر درخت ابدیت آرمیده و ابر ها را می شمرد ...



چند تکه حرف 65



بالای ابر ها ایستاده ای

و زیبائی دریا را سرک می کشی

اینجا،

زمینی بایر به انتظار بارش تو نشسته است ...


چند تکه حرف 63



یادگاری های  زودگذر دیروزمان

خطوط محوی شدند بر تنه درخت زندگی...

تو هم درخت باش و سربلند

آسمان که در نگاهت باشد

زخمهای محو گذشته فراموش می شوند


چند تکه حرف 60

همچنان که برف می بارد بر شانه های کوه

و جاده ها را انسداد زیبائی فرا می گیرد...

فاصله ،

مثل راهبندان خود را نشان می دهد

و تو عاجز می شوی از سرما

سوزی که حتی با ها ها کردن نفسهای گرم گاه و بیگاه

دستهای زندگی را رها نمی کند ...

چند تکه حرف 58



کوچه مثل همیشه بود

و چراغها-

یواشکی نور را از لابلای شاخه ها رد می کردند

عابران به تاریکی -

کم کم عادت می کنند

...

و روزی می رسد که کوچه همان کوچه می شود و چشمها ؟!

نمی دانم...