چند تکه حرف77



دست ها را برای گرمایشان بخواهیم نه خالی و پر بودنشان ...


چند تکه حرف 76


بعضی مواقع احساس می کنی یک حسی می رود زیر جلدت و می خواهی که سر به تن عالم و آدم نباشه. وقتی در اون حال خودت رو تو آینه نگاه می کنی و می بینی که می خوای سر به تن خودت  هم نباشه.... بهتره قبل از هر تصمیم و اقدامی یه نگاه تو آینه به خودت بندازی چون این روزا پل های پشت سر واسه خراب کردن خیلی کمند ...

چند تکه حرف 75


زندگی را باید ساخت. با دست های خودمان، در بستری محکم و پا برجا ، در برابر هر چه نامش ویرانیست. زندگی را باید پیمود با پاهای خودمان در مسیری روشن و مملو از اگاهی ، استوار در برابر هر چه نامش اشتباهست ... زندگی را ... باید باور کرد.

کمی متفاوت 4



عزیز من!

  اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد . بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.  بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم .  بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید .

 بگذار صبورانه و مهرمندانه درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست،  بحث کنیم ،اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه مطلقا واحدی برساند .

 بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل .  اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست .  سخن از ذره ذره واقعیت‌ها و حقیقت‌های عینی و جاری زندگی است .

 بیا بحث کنیم .  بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم .  بیا کلنجار برویم .  اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم.

 بیا حتی اختلاف‌های اساسی و اصولی زندگی‌مان را، ،   در بسیاری زمینه‌ها تا آنجا که حس می‌کنیم دوگانگی، شور و حال  و زندگی می‌بخشد نه پژمردگی و افسردگی و مرگ،حفظ کنیم.  من و تو حق داریم در برابر هم قدعلم کنیم و حق داریم  بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم .  بی‌آن‌که قصد تحقیر هم را داشته باشیم . 

 عزیز من! بیا متفاوت باشیم .


نادر ابراهیمی - چهل نامه کوتاه به همسرش

 

چند تکه حرف 74


شبیه دست خدا و شاید کمی زمینی تر

نوازش می کنی گلهای های باغچه را

و من,

حسادتی به قدمت قابیل را مبتلا می شوم

ای کاش,

دور از چشم همه آدمها

حودم جای شمعدانی می ایستادم ....