چند تکه حرف 107

 
 


آنقدر  گرسنگی بیداد می کند 

که در بام خانه های  این شهر 

بشقاب های سپید رو به سوی خدا  پهن شده 

این روز ها ،

با خدا حرف زدن سخت است، پارازیت ها ... امان از پارازیت ها 

چند تکه حرف 106

دلم برای خودم می سوزد 

که خیلی از آخرین ها را فراموش کرده ام، 

آخرین کتاب 

آخرین شعر 

آخرین مهمانی   

آخرین روزنامه 

آخرین آهنگ

آخرین خنده های الکی

و ... 

اسمش را روزمرگی گذاشته اند 

اما بیابانیست برهوت ،

که دمادم وحی می کند سرابهای بی امان را  

چند تکه حرف 105

 

به نظر بنده حقیر آدمها دو دسته اند: 

 

یک دسته که فقط حرفش رامی زنند و کارش را انجام نمیدهند  

دسته دوم هم که درباره حرف های دسته اول اظهار نظر می کنند و باز هم کاری انجام نمی دهند  

 

کلا ما آدمها دور از جانمان خیلی بی خاصیتیم، خیلی ...