...
«گاهی دلم برای خودم تنگ میشود»
دایم برای تو که جز اینم عزیز نیست
آرامشی به خشم تو دیروز دیدهام
امروز با کسی غزلم در ستیز نیست
مانند برگ ریختی و ریختیام، ولی
پائیز هم همیشه چنین برگریز نیست
بیبانگ صور خواب من آشفته گشته است
گوشم دگر به زمزمه رستخیز نیست
محمدعلیبهمنی
پای سفر من لنگ نیست
جاده ها هستند و پیچ و خم کشدارشان
و عابرانی که همت آذوغه راهشان می شود
زائرانی عاشق در جاده های کهن عشق
به سوی دوست پر می کشند...
پ.ن : دارم میرم مرخصی و دیدار از یار و دیارم .... فعلا
در شهری که من زندگی می کنم-
همه چیز وارونه است ...
آدمها - قناری را زیبا می پندارند
ولی در قفس محبوسش می کنند
و کلاغ ها خوشبخت ترین موجدات زمینند
که زشتند - که آزادند ...
تاوان تنهائی خدا را پس می دهیم
....
شاید اینجا جایش نباشد که بگویم من هم قاطی مرغها شده ام