کاش می شد کاش های مان کمتر از باش های مان می شد. و این سلسله ی آرزوها دمار ما را در آورده ...
چند روزی بود که همش سر دکل بودم و بعد از 72 ساهت بیداری اومدم کمپ و دارم استراحت می کنم. امشبم باید برم دریا و نمی دونم چند روز باید منتظر باشم که چاه فوران کرده رو مهار کنند و کارمون رو انجام بدیم. کلا همه چی قاطی پاطی شده و منم فقط درگیر کارم ...
شاید خدا -
یک نقاش مبتدی باشد
که رنگها و سایه ها را می سازد
سنگها را می میراند و به دشت ها جان می بخشد
و انسانها را مفعول-
بین زمین و آسمان سرگردان کشیده است ...
فقط سکوت بود و آرامش
و حادثه - که از مفهوم خود گریزان بود
×××
اینجا خطوط درهم تقدیر
رهبران مطلق مکاتب تعریف می شوند
×××
آزادی طعم گس یک گناه شد
آنجا که خوکچه های مصنوعی تمام زندگی را چون قلکی -
سکه سکه بلعیدند و ما شکنجه را نفهمیدیم ...
... های زندگی ام از جواب های تکراری پر شده اند - آه که چقدر سه نقطه های این روز هایم خسته ام می کنند