قهوه اسپرسو با دیزی


شاید خاصیت بچه هائی که دوران جنگ بزرگ شده اند همین باشد. اینکه فقط دنبال تمام شدن حوادث هستند ... تمام شدن جنگ ... خاموشی ... مدرسه.. سربازی ... کار ... مهمانی ... خواب ... تعطبلات ... بیماری و مرگ ... و حتی عشق و حال و شور و حال زندگی را منتظرند که تمام شوند ... یا فرهنگ لذت بردن و زندگی کردن را به ما یاد ندادند و یا اینکه عین یک ایرانی اصیل ابتدا مسئله ها را می سازیم و بعد با هزار بدبختی آنرا حل می کنیم مثل فرهنگ رانندگی کردن ... زندگی بچه های دهه ی 60 کلا قاطی پاطی برنامه ریزی می شود ... فقط ما می توانیم پشت بند یک دیزی مشتی و پیاز ... یک قهوه اسپرسوی دوبل سفارش بدهیم . و از رنگ کفش بابا بزرگ هیتلر شروع کنیم و به استخر های معلق سنگاپور برسیم و مشکلات زیست محیطی دنیا را موشکافانه بررسی کنیم و بحران اقتصادی دنیا را به کیهان و ماورا مرتبط سازیم و وقتی از ما می پرسند: خودت چطوری؟! می گوئیم: چی؟! من خوبم، تو چطوری؟!

تمام کردن مثل فرار کردن است مثل طفره رفتن مثل نخواستن یک وضعیت دشوار ... اینکه نتوانی حال خودت را بگوئی اینکه ندانی واقعا چه حالی داری اینکه قادر به بیان احساست نباشی یک تمام شدن مزمن است ... ما همه درگیر این احوال مبهم و مزمن هستیم.

نظرات 2 + ارسال نظر
فری پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 12:39

اوهوم

:-) اوهوم

الــــــی ... جمعه 26 مهر 1392 ساعت 13:18 http://goodlady.blogsky.com/

و انگاری من هم همیشه تا جاییکه یادم میاد منتظر بودم

همیشه منتظر بودم

منتظر تموم شدن

و به آخری که خوب ه رسیدن

چقدر خوبه این همه تفاهم بین بچه های دهه ایی که سوخت شد و رفت هوا

این تفاهم نبود چه می کردیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد