خواستی بیای خونمون بیا کوچه ی دلتنگ یه خونه ی قدیمی با آدمای یک رنگ چندتا خونه که رد شی سمت دلت یه پله ست همسایه مون خورشیده خونمون رو به قبله ست رنجه کنی قدم را رو چشم من بذارید گل چیه پیش پاتون شما خوده بهارید پیش شما کی باشم؟ لب از لبم واااا کنم کاش تو نگاتون میشد آیینه پیدا کنم . . انگار هزارسال پیش بود این شعر را خونده بودم تا پستت را خوندم یادم افتاد و یهو اومد و ادامه پیدا کرد... ممنون مهندس که باعث شدی باز بخونمش اونم بلند تا همه بشنوند حتی خود الــی! . . . همینـــــــــــــ
دلم گرفته از این روزها، دلم تنگ است میان ما و رسیدن ،هزار فرسنگ است
مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست هزارعرصه برای پریدنم تنگ است
اسیر خاکم و پرواز سرنوشتم بود فرو پریدن و درخاک بودنم ننگ است
چگونه سر کند این جا ترانه ی خود را ؟ دلی که با تپش عشق او هماهنگ است . . همیشه به شادی مهندس همیشه به شادی حتی این روزهای پر از مرگ و خون و درد و لرزیدنهای دلی به اندازه ی چندین و چند ریشتر
مرسی الی عزیز - ممنونم که همیشه دلگرمی میدی و امیدواری ... به امید روزی که همه فارغ از جغرافیا و تاریخ دلمان گرم باشد و خوش ... آدمها حتما باید بلا سرشان بیاید که یادشان بیافتد هنوز آدمند و دلسور و مهربان
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
بدهکاریم به یکدیگر به خاطر تمام دوستت دارم های ناگفته ای که پشت دیوار غرورمان ماندند و ما آنها را بلعیدیم تا ثابت کنیم منطقی هستیم .
خواستی بیای خونمون
بیا کوچه ی دلتنگ
یه خونه ی قدیمی
با آدمای یک رنگ
چندتا خونه که رد شی
سمت دلت یه پله ست
همسایه مون خورشیده
خونمون رو به قبله ست
رنجه کنی قدم را
رو چشم من بذارید
گل چیه پیش پاتون
شما خوده بهارید
پیش شما کی باشم؟
لب از لبم واااا کنم
کاش تو نگاتون میشد
آیینه پیدا کنم
.
.
انگار هزارسال پیش بود این شعر را خونده بودم
تا پستت را خوندم یادم افتاد و یهو اومد و ادامه پیدا کرد...
ممنون مهندس که باعث شدی باز بخونمش
اونم بلند
تا همه بشنوند
حتی خود الــی!
.
.
.
همینـــــــــــــ
مرسی بانو - مرسی بابت همه چیز
راه هم که دراز است
بعضی راهها هر چقدر هم دراز باشند باز هم دست یافتنی اند چ.ن با همه وجودت می خواهی برسی
سلام پگاه بانو -
این روز ها کم رنگ شده ای؟:-) اما رفقا کم رنگ شون هم خوش رنگه
حالا چرا پشت کوههای بلند:-؟
یعنی جایی نزدیکتر نبود؟!!
می خوام به فرهاد نشون بدم که هنوزم ما مردا از کوهی که اون شکافت می گذریم :)
دلم گرفته از این روزها، دلم تنگ است
میان ما و رسیدن ،هزار فرسنگ است
مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست
هزارعرصه برای پریدنم تنگ است
اسیر خاکم و پرواز سرنوشتم بود
فرو پریدن و درخاک بودنم ننگ است
چگونه سر کند این جا ترانه ی خود را ؟
دلی که با تپش عشق او هماهنگ است
.
.
همیشه به شادی مهندس
همیشه به شادی
حتی این روزهای پر از مرگ و خون و درد و لرزیدنهای دلی به اندازه ی چندین و چند ریشتر
مرسی الی عزیز - ممنونم که همیشه دلگرمی میدی و امیدواری ... به امید روزی که همه فارغ از جغرافیا و تاریخ دلمان گرم باشد و خوش ... آدمها حتما باید بلا سرشان بیاید که یادشان بیافتد هنوز آدمند و دلسور و مهربان