یادداشت های بی ربط 8


دمدمه های صبح

آن موقعی که خورشید با زمین تالی تالی می کند

من دوباره عاشق می شوم

هر روز و هر روز

تا خورشیدی هست تا منی هستم و تا توئی هستی ...



نظرات 5 + ارسال نظر
آرمین یکشنبه 26 تیر 1390 ساعت 19:43

این بی ربطو که خوندم یهو یاد یه شعر افتادم . الان برات میذارم .خوشت میاد

آرمین یکشنبه 26 تیر 1390 ساعت 19:48

الان که دقت میکنم میبینم هیچ ربطی به بی ربطت نداشت ولی قول دادم باید بذارم.

شب بود و ترافیک و غم سنگینی

شب بود و ترافیک و غم سنگینی

مردی خود را دو بار پایین انداخت

از روی پل هوایی غمگینی
سید مهدی موسوی

شاید یه دوست دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 09:34

حس خوبی بهم میده خب.. میگم تو هم یه امتحانی کن ببین بستن کامنتای قبلی چه حسی داره

احیانا شما خوبی دیگه؟ عقده ای کردن خواننده حس خوب داشتنه؟!

بهار دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 12:40

مهندس چه خبرا؟!

هیچی زندگی می کنم عادت به مسائل روزمره زندگی

فری یکشنبه 9 مرداد 1390 ساعت 11:00

منظور از تالی تالی همون تاتی تاتیه دیگه؟

منظوز دالی دالیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد