یادداشت های ...

امروز صبح - وقتی واسه امتحان ترمودینامیک آماده شده بودم دیدم کارت ورود به جلسه ام به اسم یکی دیگه اس - با نا امیدی تمام گفتم بدبخت شدم پسر - خدا پدر موبایلمو بیامرزه که منو از خواب بیدار کرد اما حس و حال و استرسای امتحانات پایان ترم دانشگاه بعد 4سال هنوز با منه ... چه دوران مزخرفی بود شبهای امتحان دانشگاه ...

نظرات 8 + ارسال نظر
شاید یه دوست شنبه 28 خرداد 1390 ساعت 13:31 http://mylittlesong.blogsky.com/

بعد کلی سال امسال با بچه هایی که اغلب یه 7-8 سالی از من کوچیکترن همکلاسی شدم.. دو روز دیگه تازه امتحانامون شروع میشه.. از استرس دارم میمیرم انگار مثلا چی میخواد بشه اگه بد شه

از دوران جوونی و جاعلی این حس مونده تو وجودمون - لا مصب حس بدیه

آرمین یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 01:39

بابک جان منو صدا زدی ؟!

جان؟ بله بله - خوبی شما؟ خسته نباشی

بئاتریس یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 08:52 http://www.myfancy.blogsky.com

آی گفتی..منم هنوز که هنوز..بعد از ۱۰ سال..وقتی استرس دارم شبش همش ازین جور خواب ها می بینم..مثلا خواب می بینم رفتم دنبال مدرکم آموزش.. می گن هندسه تحلیلی رو پاس نکردی..یا اون درس کوفتی فرایندهای تصادفی رو افتادی!باید از اول ثبت نام کنی!!!

خوبه که تو هم مثل منی - وگرنه فکر می کردم دارم دیونه می شم

بئاتریس یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 08:56

سلام.خوبی؟چرا بدون اسم کامنت گذاشتی پس؟راستی اگه چند بار نظرم اومده واست به خاطراشکال در ارسال بود مجبور شدم چندبار بفرستمش

نه اتفاقا همش درست و بجا اومده - مهم اینه که می دونی من میام کامنت میزارم

!!! یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 10:17

مثلا صبح به خیر !!

اینم مثلا قربون شما با عشوه

شاید یه دوست یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 13:49 http://mylittlesong.blogsky.com/

چیو چی شد؟

پست تو نفهمیدم - آخرش چیو با چی حل کردی؟ اصلا حل می شه؟

بئاتریس یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 14:12

عزیزم در اون شعر منظورم از خط بریل حس کردن از طریق لمس بود..ویحتمل خودت هم متوجه شدی!

!!! دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 12:02

از قدیم گفتن کم گوی و گزیده گوی چون بابک - حالا خوبه من کلا پر حرفم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد