گفته بود پیش از اینها: دوستی ماند به گل
دوستان را هر سخن، هرکار، بذر افشاندن است
در ضمیر یکدگر
باغ گل رویاندن است
...
گفته بودم: آب و خورشید و نسیمش مهر هست
باغبانش، رنج تا گل بر دمد
گفته بودم گر به بار آید درست
زندگی را چون بهشت
تازه، عطرافشان و گلباران کند
گفته بودم، لیک، با من کس نگفت
خاک را از یاد بردی خاک را
لاجرم یک عمر سوزاندی دریغ
بذرهای آرزویی پاک را
......
فریدون مشیری
بابک
شنبه 31 اردیبهشت 1390 ساعت 18:02
بابک جون یکم درشتش کن . چشام نمیبینه
سوزاندی بذرهای آرزو را
نه - خودش سوخت ...
خودش سازاند یا خودش سوخت ؟
خود بذر که خودبه خود نمیسوزه . باید یه نفر دخالت کنه
مهم سوختن بذره با چی و با کی مهم نیست