یاداشت های ...


وقتی که یک مرد چاره ای ندارد جز دیدن نقاشی  روی دیوار - می خواهد پر کند آن حجم خالی را که دلتنگیش می نامند

یادداشت های ...



وقتی برای زندگیم دست تکان می دهم

او هم سلامی می کند

و دوباره همان روال همیشگی اش را پی می گیرد

او سواره و من پیاده

و صبوری ام را می بینم ...

که نفس نفس می زند

یادداشت های ...

حسرت هایم جمع شده اند همه در یک جا و مدتهاست که تو در آنجائی ...



با خودم فکر می کنم که شاید بشر قبل از ساختن هواپیما در خیالش پرواز را باور داشت و اگر این حرفم درست باشد دلیل سقوط هواپیما ها در ایران پیدا می شود ...

یادداشت های ...


اینجا ایستاده ام هنوز .... با اینکه چشمهایم خسته اند ... ولی هنوز هم به طلوع تو ... در انتهای این شب سیاه ... امیدوارم