یادداشت های ...

 

  

انتهای هر داستان ایرانی فارغ از تلخی و پیچیدگی آن داستان، غالبا شیرین تمام می شود و داستان زندگی من و تو از این قائده مستثنی نیست آخر خدای ناکرده من و تو هم ایرانی هستیم اگر به بعضی ها بر نخورد

...

با اینکه بعضی روز ها سرم شلوغ می شود و کار زیاد است اما وقتی میایم دریا می شود هم فال و هم تماشا. از کارم خوشم می آید و راضیم - البته از این که خوش شانس بوده ام شکی نیست اما بابت همه چی راضیم و خوشحالم که زندگیم دارد ساختارش را پیدا می کند

فقط خواستم عین این خود شیفته ها شما را در جریان بزارم :-)

یاداشت های ...

وقتی تو آنقدر دوری 

که در خیال من هم نمی گنجی 

شاید چشمان خسته ام 

 فراموشت کنند 

و تو را به حادثه های تکراری زندگیت بسپارند

 

 

وقتی به گذشته ات نگاه می کنی با کمی تقریب شبیه اکنونت هست و تنها فرقشان در شرایط زندگیست و گرنه احساس رضایت و خوشبختی به همان نسبت گذشته در تو وجود دارد- خسته شده ام از توضیح دادن و اثبات کردن بعضی چیز ها - کاش زندگی یکبار هم که شده از من توضیحی نمی خواست

ماموریت های دوست داشتنی

 فیلد سلمان

 

باز هم چند روزی دکل هستم و باز هم سحر خیزی ها و باز هم طلوع خورشید را دیدن ، نمی دانم چند بار دیگر فرصت دیدنش نصیبم می شود ، نمی خواهم حسرت بعضی چیز ها به دلم بماند