آخرین حرف


دیدار به قیامت باد،

این قول مرا پژمرد

این عهد تو را بارید

این حرف جهان را کشت ...

مهتاب ، به سیاهی باخت

خورشید به ابری مرد

خوناب غم دل را،

تقدیر چه آسان خورد ...




نظرات 2 + ارسال نظر
ناهید جمعه 21 خرداد 1389 ساعت 17:12


چقدر پریشون نوشتی بابک جان !!

از خوندنش حس خوبی نداشتم...

بعضی مواقع دنیا یه جور دیگه ای می شه

مادینه یکشنبه 23 خرداد 1389 ساعت 13:40 http://www.moanas.blogsky.com

یک بوسه برای بدرقه
دو گام فاصله تا بغض
آه انسان قدم ها و آینه!
از هستی و حوصله
حرفی اگر باقی ست،
می خواهم برهنه بمیرم

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد