دیدار به قیامت باد،
این قول مرا پژمرد
این عهد تو را بارید
این حرف جهان را کشت ...
مهتاب ، به سیاهی باخت
خورشید به ابری مرد
خوناب غم دل را،
تقدیر چه آسان خورد ...
چقدر پریشون نوشتی بابک جان !!از خوندنش حس خوبی نداشتم...
بعضی مواقع دنیا یه جور دیگه ای می شه
یک بوسه برای بدرقهدو گام فاصله تا بغضآه انسان قدم ها و آینه!از هستی و حوصلهحرفی اگر باقی ست،می خواهم برهنه بمیرم
مرسی
چقدر پریشون نوشتی بابک جان !!
از خوندنش حس خوبی نداشتم...
بعضی مواقع دنیا یه جور دیگه ای می شه
یک بوسه برای بدرقه
دو گام فاصله تا بغض
آه انسان قدم ها و آینه!
از هستی و حوصله
حرفی اگر باقی ست،
می خواهم برهنه بمیرم
مرسی