تغییر


این روز ها هر چیزی که در اطرافمان می بینیم در حال تغییر است ، اصلا حتی آدمها هم عوض می شوند، ثابت ماندن کار دشواریست در این زمانه ای که به زور می خواهند تو را تغییر دهند و شیر فهمت کنند، آخر می شود ماه را در قاب پنجره ها حبس کرد؟ نمی دانم، آسمان در کجای این قصه درون ما گمشده است...

نظرات 4 + ارسال نظر
دهان پاره پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1389 ساعت 18:10 http://www.moanas.blogsky.com

خطی بنویس
خبری برسان
فردای همدمی هامان دیر
ماوای محرمانه ی گفتگوهامان دور
خبر آورده اند که کوچه بی چراغ و
خانه در خواب گریه بیدار است
ما از ترس شکستن است
که الفبای آینه را بر سنگ نوشته ایم

و چه روشن بود
ضمیر ناخودآگاه کوچک ما
که در کوچه پس کوچه های زندگی
به تاراج رفت

ناهید جمعه 31 اردیبهشت 1389 ساعت 00:05

تغییر کردن سخته...
اما گاهی باید تغییر کرد باید عوض بشی تا حال عوضی هارو بگیری

ناهید جمعه 31 اردیبهشت 1389 ساعت 00:07

راستی این جا بیشه سر است!!؟؟

همین جایی که این عکس و گرفتی.
زیباست

نه، اینجا ارتفاعات شهرمون هست اسمش شیخ موسی است، اینجا جائی که انسانها می توانند روی ابر ها راه بروند

مریم شنبه 1 خرداد 1389 ساعت 11:34

چه منظره زیبایی خوش به حال چشمهاتون یاد گلستانه افتادم :
دشت هایی چه فراخ
کوه هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می آمد؟
من دراین آبادی پی چیزی می گشتم
پی خوابی
شاید
پی نوری ‚ ریگی ‚ لبخندی
پشت تبریزی ها
غفلت پاکی بود که صدایم می زد
پای نی زاری ماندم باد می آمد گوش دادم
چه کسی با من حرف می زد ؟
.
.
.
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است
نکند اندوهی ‚ سر رسد از پس کوه
چه کسی پشت درختان است ؟

کودکان احساس! جای بازی اینجاست
زندگی خالی نیست
مهربانی هست سیب هست ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد
در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم می خواهد
بدوم تاته دشت بروم تا سر کوه
دورها آوایی است که مرا می خواند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد