دیشب ساعت 23:40 شامگاه روی تخت دراز کشیده بودم که در اتاقم به ناگاه بوی خاک به مشام رسید . در ابتدا چندان توجهی نکردم اما کمی که گذشت و صدای تک تک شیشه را شنیدم با عجله برخواستم و از خانه بیرون زدم و یکراست رفتم و وسط خیابان ایستادم . آری، دیشب باران آمد و آن موقع شب در آن خیابان ، من تنها مردی بودم که در باران آمد آنهم بدون چتر...
مدتش کوتاه بود اما به اندازه ای که می خواستم خیس شدم و تمام عطشم را فرو نشاند ،خودمانیم ! اعتیاد به باران هم از آن نوع های نادر است.
آسمان از تو ممنونم به خاطر سورپرایزت
مبارکه ! حسود !
خدا صدای قلب مرا می شنود
سلام دوست مهربونم
ممنون که میای
و خوش به حالت که آسمون سورپرایزت کرد
دو قطعه برای دانلود گذاشتم ت آپ امروزم
دانلودشون کن و گوش بده
بعد احساست رو بهم بگو
سپاسگزارم
خواهش می کنم
حتما میام
هوای بارانی کمتر از هوای بهشت نیست
سلام
دیروز کلاس داشتم با ۵ـ۶ کوچولوی پیش دبستانی.
به امر مدیر مدرسه کلاس و در فضای باز حیاط مدرسه
زیر طاقی تشکیل دادیم...هوا لطیف بود خودمم ازش لذت می بردم..کم کم نشانه های باز باران باترانه!! آشکار شد.اولش نم نم بود ولی سر و صدای آسمون هم بلند شد.تو دلم گفتم بابا بی خیال.اما انگار آسمون شوخی نداشت ودیگه زد به سیم آخر . بچه ها دیگه تمرکز نداشتن و می گفتن خانووووم بارووون.
مثه دم موش بارون میومد.جات خالی بود!!!
بلاخره بعد تمام شدن تایم قانونی کلاس و تعطیل کردم.
وقتی بر میگشتم توراه ابرا پراکنده شدن و آفتاب خودنمایی کرد!!و چه زیبا بود اون آفتاب بعد بارون تند بهاری.....
انگار منم تو اون کلاس نشسته بودم ناهید
خیلی قشنگ توصیفش کردی