یادداشت های ...


یادم می آید

اول بار

این تو بودی که رسم الخط آسمان را

به چشم های بی سواد من آموختی

و حالا خوشحالی

که چشمهای من حتی وقتی که بسته اند

از حفظ می بارند ...


کاش می دانستی

تو به یک مسئله شبیه شده ای

در ریاضی مبهم زندگیم

اما

شاید به خاطر توست

که این روزها

ریاضی زندگیم شیرین شده است ...



یاداشت های ...

وقتی تو آنقدر دوری 

که در خیال من هم نمی گنجی 

شاید چشمان خسته ام 

 فراموشت کنند 

و تو را به حادثه های تکراری زندگیت بسپارند

بادبادک


وقتی نگاهت به امتداد ریسمان بادبادکی گیر می کند

آنجاست که دلت می خواهد؛

کودکی هایت را دوباره تکرار کنی

ولی اینبار به خودت قول می دهی-

دیگر اشتباهی درکار نخواهد بود


طرح ترافیک

کاش می فهمیدم،

روزی که در طرح ترافیک دلت قرار گرفته ام

جائی برای نفس کشیدن نخواهد بود،

این شهر ماشینی شلوغ ...