-
یادداشت های ...
سهشنبه 12 بهمن 1389 12:42
این روز ها سرم خیلی شلوغ است بر عکس دلم سرما خورده ام و حوصله ندارم و کار چون آواری بر سرم می ریزد این خستگی و کوفتگی لا مصب را
-
یاداشت های ...
چهارشنبه 6 بهمن 1389 17:47
وقتی دلت می خواهد روی ابرها دراز بکشی - آسمان ابری این روز ها بهترین مامن برای ماست
-
یادداشت های ...
دوشنبه 4 بهمن 1389 10:06
بعضی روز ها احساس می کنم خورشید برای این بیدارم می کند که حسرت دیدن چنین مناظری به دلم نماند ...
-
یاداشت های ...
چهارشنبه 29 دی 1389 19:29
سلام شمال من مرخصی هستم
-
یادداشت های ...
دوشنبه 27 دی 1389 11:04
دیشب زیر باران خیس شدن را لمس کرده ام - هر چند آرام بود ولی به حد کافی دلنشین بود
-
یادداشت های ...
پنجشنبه 23 دی 1389 09:47
زندگیم این روز ها جلوتر از من می دود. گاهی اوقات نفس کم می آورم. شاید باید لاغر کنم این سنگینی را از زندگیم...
-
یادداشت های ...
سهشنبه 21 دی 1389 10:32
یادم می آید اول بار این تو بودی که رسم الخط آسمان را به چشم های بی سواد من آموختی و حالا خوشحالی که چشمهای من حتی وقتی که بسته اند از حفظ می بارند ...
-
یاداشت های ...
دوشنبه 20 دی 1389 10:36
از عزیزی پرسیدم: عزیزا - مردان با کدام نیم کره مغزشان فکر می کنند؟ عزیز فرمود: با هیچ کدامشان در جواب عرض نمودم: آری - مردان با قلب شان تصمیم می گیرند ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 دی 1389 09:19
کاش می دانستی تو به یک مسئله شبیه شده ای در ریاضی مبهم زندگیم اما شاید به خاطر توست که این روزها ریاضی زندگیم شیرین شده است ...
-
آسمان مال منست
دوشنبه 13 دی 1389 11:12
آسمان زیبا بود آن شبی که همه آبی بودیم ماه در هرم تب شب می سوخت شهر از حجم نفس های مه آلود سکوت پر و خالی می شد «ع.آوا»
-
کیش
جمعه 10 دی 1389 09:57
مسیری را که با کشتی ۱۴ ساعته پیمودیم با هلی کوپتر ۲۵ دقیقه ای طی کردیم و این یعنی تحریم روی ما اثر نگداشته است فقط ۱۴ ساعت نا قابل- فرصت زندگی را کشته است برای من یک نفر برای شما را نمی دانم ..................................... مبدا سکوی نفتی ... واقع شده در فیلد نفتی ... در انتهای این پست به بزرگی این کشتی پی خواهید...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 دی 1389 16:20
این روزها احساس آسمان را می فهمم- می دانی؟! فقط حضور مهتابیت را کم دارم
-
...
دوشنبه 6 دی 1389 18:32
وقتی دلت پر از حرف های ناگفته می شود- شبیه این ابر هائی می شوی که نباریده نگاهت می کنند و فقط حسرت به ذهن هر دویتان خطور می کند
-
...
دوشنبه 6 دی 1389 13:03
هووووووف برگشتم :)
-
اعزام مجدد
پنجشنبه 2 دی 1389 16:10
امشب مجددا راهی سفر دریائی شدم . باور کنید که آوردن نفت بر سر سفره خیلی سخت است خیلی سخت- آنقدر که شاید بعد از 9 ماه تعداد روز های تعطیل و مرخصی ات کمی بیشتر از انگشتان دستت می شوند...
-
خشکی
سهشنبه 30 آذر 1389 17:15
وقتی ۲۴ ساعت درون کشتی پیرت در می آید - قشنگ ترین و الهام بخش ترین تصویر زندگیت این می شود که بیائی روی عرشه و این نقاط کم رنگ را در امتداد افق نگاه کنی و لبخند بر لبانت بنشیند- آری- خشکیست
-
یاداشت ها ی ...
دوشنبه 29 آذر 1389 09:47
-
یادداشت های ...
یکشنبه 28 آذر 1389 08:35
وقتی به خاطراتم نگاه می کنم وفتی خودت را دوباره از لابلای زندگیم نشان می دهی یادم هست که تو نیازی به دلبری نداشته ای حضورت کافی بود و من عاشق این دوباره دیدن ها بودم
-
مراد....
شنبه 27 آذر 1389 08:05
این همه وقت من سوار خر مراد بودم اینبار هم خر مراد سوار من - چی میشه مگه حیوونم دل داره دیگه ...
-
مرور
پنجشنبه 25 آذر 1389 18:16
امروز دوباره زندگی دو سال قبلم را تا به امروز مرور کرده ام از وضعیت امروزم راضیم به خازر همه چیز اما وقتی به درونم نگاه می کنم می بینیم هنوز یک چیزهائی جایشان کم است هم در من و هم در زندگیم ............ من حالم خوبست - نگران نشوید لطفا
-
یادداشت های ...
چهارشنبه 24 آذر 1389 15:41
انتهای هر داستان ایرانی فارغ از تلخی و پیچیدگی آن داستان، غالبا شیرین تمام می شود و داستان زندگی من و تو از این قائده مستثنی نیست آخر خدای ناکرده من و تو هم ایرانی هستیم اگر به بعضی ها بر نخورد
-
...
دوشنبه 22 آذر 1389 17:53
با اینکه بعضی روز ها سرم شلوغ می شود و کار زیاد است اما وقتی میایم دریا می شود هم فال و هم تماشا. از کارم خوشم می آید و راضیم - البته از این که خوش شانس بوده ام شکی نیست اما بابت همه چی راضیم و خوشحالم که زندگیم دارد ساختارش را پیدا می کند فقط خواستم عین این خود شیفته ها شما را در جریان بزارم :-)
-
یاداشت های ...
شنبه 20 آذر 1389 08:47
وقتی تو آنقدر دوری که در خیال من هم نمی گنجی شاید چشمان خسته ام فراموشت کنند و تو را به حادثه های تکراری زندگیت بسپارند
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آذر 1389 08:07
وقتی به گذشته ات نگاه می کنی با کمی تقریب شبیه اکنونت هست و تنها فرقشان در شرایط زندگیست و گرنه احساس رضایت و خوشبختی به همان نسبت گذشته در تو وجود دارد- خسته شده ام از توضیح دادن و اثبات کردن بعضی چیز ها - کاش زندگی یکبار هم که شده از من توضیحی نمی خواست
-
ماموریت های دوست داشتنی
دوشنبه 15 آذر 1389 07:28
باز هم چند روزی دکل هستم و باز هم سحر خیزی ها و باز هم طلوع خورشید را دیدن ، نمی دانم چند بار دیگر فرصت دیدنش نصیبم می شود ، نمی خواهم حسرت بعضی چیز ها به دلم بماند
-
یکنواختی
پنجشنبه 11 آذر 1389 15:28
روز پسین با یکی از دوستان گرامی گله همی نمودم که شیخا - این روزان من زندگی سخت می گذرد و تنهائی بر من فائق آمده و عنقریب است پدرمان را در بیآورد- چه کنم تا از این زوال برون آیم؟! شیخ فرمود: ای دوست من - همسری برگزین و تاهل اختیار کن تا از حال برون آئی پرسیدم: شیخا از آداب همسر داری بگو تا از تجارب شما کسب تلمذ نمایم...
-
وقایع اتفاقیه
یکشنبه 7 آذر 1389 10:01
هر وقت حواسم نیست اتفاق میافتد و وقتی هم که حواسم هست من جای اتفاق میافتم. چقدر زانوی زندگیم درد می کند این روز ها...
-
همین است دیگر
پنجشنبه 4 آذر 1389 10:13
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ... بعضی از دوستان می گویند این چه کاریست داری که تعطیلی و جشن و عزا و گرما و سرما و آلودگی هوا نمی شناسد و همش سر کاری - منم می گویم هر چه باشد بهتر از بیکاریست ...
-
بادبادک
دوشنبه 1 آذر 1389 14:28
وقتی نگاهت به امتداد ریسمان بادبادکی گیر می کند آنجاست که دلت می خواهد؛ کودکی هایت را دوباره تکرار کنی ولی اینبار به خودت قول می دهی- دیگر اشتباهی درکار نخواهد بود
-
مرخصی
یکشنبه 23 آبان 1389 16:40
آسمان ابری و هوای مرطوب شمال - دارم می آیم برای استشمام هر لحظه ات