چند روزی نیستم

اجتمالا فردا بعد ازظهر باید برم دکل، معلوم نیست چند روز باید بمونم ولی احتمالا یه هفته باید اونجا باشم،نمی دونم وصعیت تبفن و اینترنت اونجا چطوره ،امیدوارم همه چی خوب پیش بره ...

فعلا خدانگهدار

چند روز شلوغ

از امروز به مدت ۵ روز از ۸ صبح تا ۲ بعد از ظهر دوره ایمنی دریائی و کمک های اولیه رو باید بگذرونم و اولین کلاس خیلی خسته کننده و مدرس برزیلی مون ماشاله انگار تخم کفتر خورده و همش حرف می زد، آخر سر یکی از بچه ها بهش گفت نامرد یه خورده استراحت بده لا اقل ، وگرنه خودمونم نیاز به کمک اولیه پیدا می کنیم، بعد از کلاسم که یه سره باید بیام سر کار تا 7 شب، رسما باید اعلام کنم که تا اطلاع ثانوی مخمون تعطیله ...

موضوع چیز دیگریست

این روزها در جواب خیلی از ادمهائی که می خواهند وجدانم را گاز بگیرند و آن را مزه مزه کنند می گویم؛ اصلا تا به حال خری نداشته ام که روی داشتن یا نداشتن دمش بحث کنم ... شما راحت باش ،وجدانم نوش جانت ...

سوال

من نمی دونم چرا آدما با علم اینکه می دونن یه روزی می میرن بازم خودشونو درگیر مسائل هرز و جانفرسای زندگی می کنن؟!

دلتنگی های روزانه


دلم برای روزای خوب گذشته تنگ شده، روزائی که بی بهانه آدما رو دوست داشتم. می دونم ادم مزخرفی ام اما نمی خوام دوباره روی احساسم قمار کنم . نمی خوام دوباره حسرت زندگیمو بخورم ...

تو با دلتنگی ها من

تو با این جاده همدستی

تظاهر کن ازم دوری

تظاهر می کنم هستی


اهنگ سراب رد پای تو (داریوش)