هر روز می روم به مسیری که
دیدمت
جایی که عاشقانه به جانم
خریدمت
جایی که دیدم ای گل زیبا
شکفته ای
اما برای
اینکه بمانی نچیدمت
یادم نرفته است که چشمان خسته
ام
افتاده در نگاه تو بود و
ندیدمت
یعنی ندیدم آمده باشی برای من
اما به چشم آمده ها می کشیدمت
گر من خدات میشدم ای نازنین
من
این گونه با
وقار نمی آفریدمت
حتی به جای این که بچینم تو
را ز خاک
یک عمر عاشقانه
فقط پروریدمت
دیوانه ام که با همه ی بی
وفائیت
سی سال می نوشتمت و می شنیدمت
آری برای اینکه بدانی چه
میکشم
هر روز می روم به مسیری که
دیدمت
گاهی اوقات باید سکوت کرد و نظاره کرد زندگی را ... وگرنه رسمش نیست که تو ده قدم برداشتی و زندگی یک قدم هم به سوی تو نیاید ... یکی دو روز صبر می کنم و به همراه بانو لواشک های آلوی شهمیرزاد را مزه مزه می کنیم و منتظر زندگی می شویم که به ما برسد ...
من دلم تنگ می شود
برای دشت های فراخی که بوی باران و دود می دهند
برای آب بندانی که آسمانش مملو از مرغان ماهیخوار است
برای اردبیهشت هائی که غورباقه ها می خوانند
برای درختانی که نقاشی را می فهمند
برای سرزمینی که مادر می نامندش
برای همه چیز، حتی آدمهای رنگارنگ شهر
دلم به وسعت یک زندگی تنگ می شود ...
سلام کارخانه ی محترم دوست و برادر اهل چین و مهربان ما
راستش می خواستم در مورد مشخصات واگنها از شما بپرسم. آنجا که انتهای هر واگن نوشته اید ظرفیت نشسته 46 نفر و ایستاده 144 نفر ... راستش را بخواهید کمی ناراحت شدم که چرا در فروش محصولاتتان شکسته نفسی روا می دارید. من هر روز شاهدم که در ایستگاههای دروازه دولت - امام خمینی یا دروازه شمیران در هر واگن در حدود 200 نفر به صورت متمرکز و 170-80 نفر به طور غیر متمرکز ایستاده اند و به امر ایاب و ذهاب مشغولند و جا دارد از ایده ی میله های محافظ که بر سقف واگن نصب نموده اید تقدیر کنم ، بهرحال بعضی دوستان با کمک این میله به امر کمپرس نمودن سایر دوستان و ایجاد فضای جدید برای ایستادن استفاده می کنند... و باز هم تشکر می کنم از اینکه با ایجاد فشار مردمی وخود جوش در واگنهای زیبای مترو باعث افزودن میزان تحمل پذیری ما گردیده اید که با این کار، در این مقطع حساس کنونی فشار های گوناگون تمام ابر قدرتها و دشمنان دیگر برایمان پشیزی نمی ارزد ...
دوستدار شما
...