گاهی اوقات زندگیت اونقدر متنوع می شه که سرت گیج میره از تنوعش
دیروز روز خسته کننده ای بود، ساعت 8 شب برگشتیم خونه و سریع وسایل و جمع و جور کردیم و منتظر وانت موندیم که بریم خونه جدید، با کلی نذر و نیاز و استغاثه به درگاه باری تعالی وانت اومد و به سمت منزلگه جدید عازم شدیم، ساعت 10.30 وارد خونه شدیم و ساعت 1.30 یک سری از وسایل شخصی و کتاب هام درون کمد مستقر شد، تو دلم گفتم : خدا روشکر خونه رو مبله تحویل گرفتیم، وگرنه دیگه وا اسفا بود حال و روز ما.
بعد از کلی کار و تلاش رفتیم روی تخت مبارک لم بدیم و چشم بر هم نهیم که یهو فیوز برق پرید، دو تا پرفسوری که با من تو خونه بودند ظاهرا بک سیم سیار معیوب می زنن به برق و فیوز می پره و همین پریدن فیوز 1 ساعتی ما رو علاف کرد و در نهایت منجر به این شد که از تمام کولر های خونه فقط کولر اتاق من روشن نشه، و من با شور و شعف وصف ناپذیر و تشکر و دعا به جان دوستان فرهیخته ام چند ساعت باقیمانده را روی کاناپه به صبح رساندم ...
یکی از دوستان عزیز و قدیمی بنده دیروز طی ارسال ایمیلی روز تولدم را تبریک گفت، پیامش جالب بود و بعد از خواندنش بسیار خندیدم؛ چون به صورت فینگیلیش نوشته بود من آنرا عینا به فارسی تابپ می کنم و در زیر می آورم:
سلام داش بابک
امیدوارم که 120سال زنده باشی و روز تولدتو جشن بگیری، خوشحالم که دوست فهیمی همچون شما یک اردیبهشتیست، اردیبهشت ماه مردان بزرگ ایران زمین است؛ شیخ بهائی، فردوسی، عمر خیام ، بابک و ....... پیمان
امروز با اینکه روز تولدمه خیلی گند شروع شد و گندتر ادامه یافت
وقتی روز تولدته همه خوشحال و شادن یا لا اقل اینطور نشون می دن، اما تو خودت خوشحال نیستی، یه حس غریبی تو دلته و داری به زندگیت فکر می کنی به کارای گذشته و نیومده ات فکر می کنی و می بینی چقدر از اون چیزی که خواسته بودی عقب تری ...
امروز تولدمه و من یکسال پیرتر شدم و هنوز نمردم
* پس نوشت : می گن هر بچه ای که بدنیا میاد یه رسالتی داره و اومده که یه کاری تو این دنیا انجام بده، خدایا بی زحمت به من خر بفهمون ، حتما لازم نیست همه دکتر بشن یه چندتا مریضم مثل من لازمه تو این دنیا...
تولدم مبارکم باشه