-
لطفا آدم باشید 2
جمعه 25 شهریور 1390 09:58
فرقی نمی کند کجای داستان زندگیت ایستاده باشی - خواه قهرمان باشی خواه یک انسان خیلی خیلی معمولی - یادت باشد انتهای داستان همه یکیست و پایان خوشش درست همین جاست - جائی که برنده و بازنده با هم به آخر خط می رسند - جائی که عدالت برای همه یکسان خواهد بود ... جائی که همه خواهند مرد
-
لطفا آدم باشید 1
پنجشنبه 24 شهریور 1390 09:35
بعضی آدمها همه عشق و علاقه شان را نثار بچه هایشان - کارشان و کلا اهداف و انگیزه هایشان می کنند و از همه چیز غافل می شوند حتی از خودشان - ای کسانی که اینگونه اید - لطفا نگاهی به گذشته بیاندازید و به یاد آورید که قبل از شما هم بودند و هستند آدمهائی که شما همه زندگی شان هستید - از پدر و مادرتان و عزیزانتان دلجوئی کنید ...
-
چند تکه حرف 21
سهشنبه 22 شهریور 1390 12:30
مهم نیست همیشه حرفی برای گفتن باشد یا نه - یا صدائی به نجوا در آید و شنیده شود - دست ها هم حرف می زنند - چشمها هم خوب ارتباط بر قرار می کنند - حالات چهره و ابرو ها هم قدرت بیان بالائی دارند - به همه این راههای ارتباط خواندن و نوشتن را هم اضافه کنیم - می بینیم چقدر خوب می شود مقاصد و اهداف را تشریح کرد- ولی عجیب ترین...
-
چند تکه حرف 20
دوشنبه 21 شهریور 1390 10:06
نظرتان در مورد خودمان چیست؟ من که به اهلی بودن انسانها مشکوکم ...
-
چند تکه حرف 19
شنبه 19 شهریور 1390 08:41
این شبها ستاره شدن هنر نیست- فانوس هم که باشی- کورسوئی هم اگر باشد- آسمان این شهر را روشن میکند ...
-
چند تکه حرف 17
چهارشنبه 16 شهریور 1390 17:26
با خودم فکر می کردم .که شاید نهنگ ها از آب خسته می شوند.شاید از آبی بودنشان دل می برند و خاکی بودن را انتخاب می کنند. شاید -ساحل پایان معراج نهنگ هاست ... هر چند ما آنرا خودکشی نامیدیم ×××× ما هم کم کم از خاکی بودنم خسته می شویم - اما این آسمان لا مذهب چرا پایان ندارد؟
-
یادداشت های بی ربط 17
سهشنبه 15 شهریور 1390 10:02
همیشه یک اتفاق هست که می شود دلیلش کرد که می شود کمی بعد تر- پتکی شود کارا و اینگونه است که حکایت ما و زندگی داستان مرد آهنگر و سندان می شود ...
-
چند تکه حرف 16
دوشنبه 14 شهریور 1390 18:26
از وقتی قابیل - هابیل را با یک دروغ و یک مشت خاک پنهان نمود و حتی آدم- به دروغ قابیل عادت کرد ... چه فرقی می کند کمتر و بیشتر چند دروغ و چند مشت خاک برای زندگی مان گور بکنند ...
-
چند تکه حرف 15
یکشنبه 13 شهریور 1390 11:59
بانگی به گوش می رسد و نور میهمان تاریکخانه دلم می شود شاید اینبار ...
-
چند تکه حرف 14
شنبه 12 شهریور 1390 00:16
دوباره شنبه رسید و راه رفته را باید برگردم و دوباره تهران و کیش ...
-
این سرزمین دور ...
شنبه 12 شهریور 1390 00:12
همیشه وقتی اسمش را می شنیدم یاد فیلم جنگ نفتکش ها و بازی مجید مظفری می افتم. اولین تصویری که موقع فرود به چشمم خورد یک اسکله باریک دراز و یک کشتی حین بارگیری بود. بافت شهری فرسوده و قدیمی شبیه باقی شهر های جنوبی دارد و مردمانی که بیش از نیمی از آنها لباس کار طوسی و آبی بر تن دارند. فقط لوله هاست که یکهو در کنار خیابان...
-
همین طوری یه هوا 1
چهارشنبه 9 شهریور 1390 23:46
کاش می شد کاش های مان کمتر از باش های مان می شد. و این سلسله ی آرزوها دمار ما را در آورده ...
-
چند تکه حرف 12+1
سهشنبه 8 شهریور 1390 12:27
چند روزی بود که همش سر دکل بودم و بعد از 72 ساهت بیداری اومدم کمپ و دارم استراحت می کنم. امشبم باید برم دریا و نمی دونم چند روز باید منتظر باشم که چاه فوران کرده رو مهار کنند و کارمون رو انجام بدیم. کلا همه چی قاطی پاطی شده و منم فقط درگیر کارم ...
-
چند تکه حرف 12
جمعه 4 شهریور 1390 19:16
شاید خدا - یک نقاش مبتدی باشد که رنگها و سایه ها را می سازد سنگها را می میراند و به دشت ها جان می بخشد و انسانها را مفعول- بین زمین و آسمان سرگردان کشیده است ...
-
چند تکه حرف 11
پنجشنبه 3 شهریور 1390 15:34
فقط سکوت بود و آرامش و حادثه - که از مفهوم خود گریزان بود ××× اینجا خطوط درهم تقدیر رهبران مطلق مکاتب تعریف می شوند ××× آزادی طعم گس یک گناه شد آنجا که خوکچه های مصنوعی تمام زندگی را چون قلکی - سکه سکه بلعیدند و ما شکنجه را نفهمیدیم ...
-
چند تکه حرف 10
چهارشنبه 2 شهریور 1390 12:02
... های زندگی ام از جواب های تکراری پر شده اند - آه که چقدر سه نقطه های این روز هایم خسته ام می کنند
-
چند تکه حرف 9
سهشنبه 1 شهریور 1390 13:07
زیر آفتاب نشسته و مثل همه ی ما خسته از یک روز کار طولانی - اینجا آفتاب هم مروت ندارد- چشمهایش زیر اخمهایش و اخمهایش زیر چین و چروک پیشانیش گم شده اند. لباسی غبارآلود و کهنه مثل همه کارکنان پالایشگاه بر تن دارد و وقتی به نانوائی می رسند ماشین را نگه می دارد و برای افطارش نان داغ می خرد - هیچ وقت نفهمیدم نگاهشان به دنیا...
-
چند تکه حرف 8
جمعه 28 مرداد 1390 12:15
حیاط خانه ما تاریک است و حتی مهتاب با نور نقره فام شبانگاهی اش آسمان این حوالی را یارای نور افشانی ندارد ××× حکایت این شب های سر به سر در قامت دقایق و دلهره پنهانست و عابرانی که کورمال کورمال به دیوار ها قانعند ...
-
چند تکه حرف 7
پنجشنبه 27 مرداد 1390 16:37
فردا عازم تهران و پس فردا راهی جزیره ی خارک می شوم و چند روزی درگیر سفر و ماموریت دریائی - اگر باز هم شانس با من یار باشد مناظر دیگری از وداع خورشید و دریا خواهم دید - جای همه تان سبز ...
-
چند تکه حرف 6
سهشنبه 25 مرداد 1390 12:05
انسان ها می دانند که همه چیز صبر می خواهد و تحمل - اما به خودشان که می رسند همه چیز را آنی می خواهند و تصادفی - یکهو می بینند که اختیار حوادث از دستشان خارج می شود و حوادث تلخ در همین حوالی اتفاق می افتند ...
-
چند تکه حرف 5
دوشنبه 24 مرداد 1390 10:26
شاید هرکس برای خودش یک آخرین دارد" آخرین نگاه - آخرین حرف- آخرین لبخند و یا آخرین خاطره" اما خوب که نگاه می کنی همین آخرین ها شروع یک داستان دیگر می شوند و زندگی را طور دیگری تعریف می کنند...
-
چند تکه حرف 5
شنبه 22 مرداد 1390 12:07
انگار از ابتدا همین 4کلمه - اما و اگر و شاید و ایکاش سر آغاز تمام باید ها و نباید هامان شدند و اینگونه است که پایانمان هیچگاه دلخواه ما نمی شود
-
چند تکه حرف 4
پنجشنبه 20 مرداد 1390 21:28
آرزو ها تقصیری ندارند هر کجا که دلشان خواست می روند و سرک می کشند و دست هیچ غول چراغ جادوئی هم بهشان نمی رسد و حقیقت است- که در انتهای این مسیر هزار ساله برنده ی این بازیست
-
همین ...
یکشنبه 16 مرداد 1390 16:13
همین چند قدم آخر همین نگاه های منتظر همین چشم های پر آشوب همین باور هائی که به حرفی خوش می شوند همین دست هائی که همراهی ندارند همین دل هائی که از رفت و آمد ها خسته شدند همین بهانه هائی که پایانی ندارند همین کوچه هائی که بن بست تمام می شوند همین چیز هاست که زندگی را توجیه می کنند که تو در کجای این راه ایستاده ای
-
چند تکه حرف 3
شنبه 15 مرداد 1390 10:14
زندگی همیشه جریان دارد. خواه در درونش باشی و خواه در کناره و نظاره گر - زندگی می گذرد ... و هر وقت که خسته شده ای کناری می ایستی و نفسی تازه می کنی و دوباره به راه می افتی . این خاصیت زندگیست اگر درست شنا کنیم ...
-
چند تکه حرف 2
پنجشنبه 13 مرداد 1390 19:10
فرقی نمی کند کجای رندگی باشی اینکه فهمیده باشی یک جای مسیر اشتباه کردی کافیست که باقی راه را درست بپیمائی - و همیشه هم این راه - راه دلخواه تو نیست اما به خاطر درست بودنش به همه مسائلش می ارزد - سخت بود اما منم راه درست را انتخاب کردم ...
-
چند تکه حرف
سهشنبه 11 مرداد 1390 10:53
انگار عادت کرده ایم دور و برمان آدمهائی باشند که فکر می کنیم با ما فرق دارند و می توانند زندگیمان را عوض کنند - یادمان می رود که آنها هم مثل ما همین جا در دنیای ما بزرگ شده اند و توفیری ندارند در زندگی ما و باز هم حکایت قدیمی " کس نخارد پشت من ... برای ما صادق است
-
دنیای با شکوه
شنبه 8 مرداد 1390 19:10
هر روز که بر روزهای عمرمان افزوده می شود- دنیا هم بزرگ می شود - دنیائی مملو از مسئولیت ها - تجربه ها و حتی شادی ها و غم ها. البته نمی توان نقش گذشته را در زندگی امروزمان کتمان کرد - همه مان نقاط عطف و تیر ه ای در آلبوم زندگیمان وجود دارد اما فراموش نکنیم باز هم فرصت برای زندگی بهتر وجود دارد ...
-
یادداشت های بی ربط 13
چهارشنبه 5 مرداد 1390 22:11
پای حرفهای دیگران که می نشینی یک دنیا حرف دارند و تمام نمی شود - اصلا طوری می شود که دیگر ناراحتیهایشان و حرفهایشان برایت فرقی نمی کنند- کلهم سنگ می شوی - سنگ صبور...
-
یادداشت های بی ربط 12
دوشنبه 3 مرداد 1390 09:19
آدمها مثل کتابند - پر از داستانهای شاد و غمگین - یادمان باشد همه آدمها در پی تازگی و جذابیتند - یا باید آنقدر غنی باشی که مثل شاهنامه و حافظ کهنه نشوی یا باید برای علاقه- مندانت همیشه حرفهای تازه داشته باشی - خودتان نگاهی به آدمهای اطرافتان بیاندازید قانع می شود ...