پائیز همیشه دلگیر بوده است، حتی وقتی درختان زیبا ترین رخت خود را به تن کرده اند ... حتی وقتی صبح ها ،بخار نفسایت روی شیشه ماشین می نشیند و انگشتانت رد لبخند محوی را به جا می گذارند ... پائیز یک مرگ تدریجی است و انتهای این داستان، تو می دانی که مرگی سپید پایان این نمایش رنگین است ... حتی آدم ها هم رنگارنگ شده اند و من از مرگ سپیدشان می ترسم ...
حتی آسمان که میگویند همه جا همین رنگ است
آسمان هم همان رنگ همیشگی نیست
هی رنگ به رنگ میشود
خنده تان بگیرد که هیچ جمله ای حتی به قدمت هزاراسال تاریخ گذشته سندیت ندارد تا وقتیکه که آدمها نفس میکشند...
آری تا وقتی آدمها نفس می کشند هیج جمله ای را اعتبار نیست
ما تو این پاییز برگ درختو نداشتیم باید به چی نگا میکردیم؟
به اسمون مهندس جان به آسمون
شما زیاد فکرتو مشغول این ترس ها نکن. برو و با بانوت خوش باش. اوقات اونم با این ترس ها تلخ نکن. واللللللللو!
)
(گرچه می دونم مهربون تر از این حرفایی که اوقات کسی رو تلخ کنی
شما لطف داری به من و بانو
چقدر عالی بود این پستت..حتی آدم ها هم رنگارنگ شده اند و من از مرگ سپیدشان می ترسم!
مرسی - قابلی نداشت
تو چقدر ظریف می اندیشی بابک!
رفتی گل بچینی مهندس؟
پاییزه ها
فصل گل چینی تموم شده
حالا اگه انار باشه داستان فرق میکنه
:)
دقیقا رفتیم گل بچینیم الی بانو - یک هفته ای با بانو مسافرت بودیم - سفر کیش بودیم و مشغول چیدن گل
به قول اخوان ثالث"پادشاه فصل هاست پاییز"..
ولی خوب اون اخوانه و شما....هستید(اسمتونو نمیدونم).
بابک هستم رسول جان، بابک !