هر روز می روم به مسیری که
دیدمت
جایی که عاشقانه به جانم
خریدمت
جایی که دیدم ای گل زیبا
شکفته ای
اما برای
اینکه بمانی نچیدمت
یادم نرفته است که چشمان خسته
ام
افتاده در نگاه تو بود و
ندیدمت
یعنی ندیدم آمده باشی برای من
اما به چشم آمده ها می کشیدمت
گر من خدات میشدم ای نازنین
من
این گونه با
وقار نمی آفریدمت
حتی به جای این که بچینم تو
را ز خاک
یک عمر عاشقانه
فقط پروریدمت
دیوانه ام که با همه ی بی
وفائیت
سی سال می نوشتمت و می شنیدمت
آری برای اینکه بدانی چه
میکشم
هر روز می روم به مسیری که
دیدمت
آن چه از هجران تو بر جان ناشادم رسید

از گناه اولین بر حضرت آدم رسید
گوشهگیری کردم از آوازهای رنگرنگ
زخمهها بر ساز دل از دست بیدادم رسید
قصه شیرین عشقم رفت از خاطر ولی
کوهی از اندوه و ناکامی به فرهادم رسید
مثل شمعی محتضر آماج تاریکی شدم
تیر آخر بر جگر از چلة بادم رسید
شب خرابم کرد اما چشمهای روشنت
باردیگر هم به داد ظلمتآبادم رسید
سرخوشم با این همه زیرا که میراث جنون
نسل اندر نسل از آباء و اجدادم رسیدم
هیچ کس داد من از فریاد جانفرسا نداد
عاقبت خاموشی مطلق به فریادم رسید ....
.
.
.
هر روز میروم به مسیری که دیدمت.....
هر روز میرود به مسیری که....
آره
هر روز....
خوبی مهندس؟
مرسی از شعر
ما را با خودش برد....
برد ها.....
تا اون دور دورا که هیشکیییییییییییییییی نیست...
حتی خودم....
عرب عامری را دوست دارم و بیشتر حرف هایش را
قشنگ و دلنشین...
مرسی
درود
عالی بود
دست جناب عرب عامری درد نکند با این شعر های نابشان
درود.
این غزل زیبای استاد فرامرز عرب عامری رو بارها خوندیم وهمیشه لذت بردیم واقعا غزلهای تاثیر گزاری دارند
از وبتون بخاطر این شعر دلنشین ممنونیم
قابلی نداشت