بعضی ها واگنهای ترن مترو را زبانم لال و دور از جانتان با ماشین های حمل زباله یا حمل دام اشتباه می گیرند. و انگار قرار نیست تا 2 دقیقه دیگر ترن بعدی از راه برسد. همچین هول می دهند و دیگران را پرس می کنند که فقط تصویر چشم های از حدقه در آمده از پشت شیشه های واگن نظرت را جلب می کند. خوبیش اینست که اگر خودت هم بخواهی بیافتی زمین نمی توانی ، پشت گرمی زوری هم نعمتی است ...و گاها باعث شکستی قولنج و بدر شدن خستگی کار روزانه می شود :-)
کلا از مزایای مترو میشه به اون خانومای شیک و پیک اشاره کرد که یهو با تمام وقارشون شروع میکنند :"خانومای محترم انواع لوازم ........!
یعنی من مرده آدمای مترو ام ها
یعنی مرده
یعنی اینقدر که من مترو وپله برقی و بستنی دوس دارم ،بابام را دوس ندارم
گفته باشم که بدونی این مترو اگه منو بکشه هم ما باز میخوایمش
خودش رو با تمومه آدماش
یعنی ببین عشق تا چه حد....
خوبی مهندس؟
حاج خانوم خوبن؟
شنیدم تو رتق و فتق امور منزل کمک نمیکنی
خوشم باشه
این بود آرمانهای امام؟
این بود؟
امشب شام با شماس گفته باشم
دقیقا. من یه بار خودم کلن شل کردم ینی زانوهامم شل کردم بعد نیفتادم. همینجوری شق و رق وایسادم. بس که فشار زیاد بود
اصلا یه وضعی داشت
آخ آخ! یاد آخرین باری که سوار مترو شدم افتادم!
هیچ کدومشون هم افغانی نبودن اتقاقن! اصن ی وضیی!!!
زمان نمایشگاه کتاب بود. ینی قبل از ورودی در مترو جمعیت و فشارهای مذکور شروع میشد. با هر چپان چپانی بود خودمون رو رسوندیم تو قطار. به ایستگاه اول که رسیدیم دور از جون شما گله ایی وحشی از آقایون کله رو انداختن پائین پریدن تو واگن ما خانومها.
واسه این ایتم باید یه پست جداگانه نوشت
میخونمت..
ممنونم بابت همراهیت
بالاخره یه کتاب می نویسم به نام چگونه مثل یک انسان سوار قطار شویم...بعد رایگان پخش می کنم توو مترو ایران
به فکرم رسید که باید مترو را هم صفی کنند آن هم زوری - که مردم به زور هم که شده یاد بگیرند به هم احترام بگذارند