و دوباره سهراب و چینی نازک تنهائیش...


...

مسافر از اتوبوس
پیاده شد:
« چه آسمان تمیزی ! »
و امتداد خیابان غربت او را برد.


غروب بود.
صدای هوش گیاهان به گوش می‌آمد.
مسافر آمده بود.
و روی صندلی راحتی ، کنار چمن
نشسته بود: 
«دلم گرفته،
دلم عجیب گرفته است.
تمام راه به یک چیز فکر می‌کردم
و رنگ دامنه‌ها هوش از سرم می‌برد.
خطوط جاده در اندوه دشت‌ها گم بود.
چه دره‌های عجیبی!
و اسب، یادت هست،
سپید بود
و مثل واژه پاکی، سکوت سبز چمن‌زار را چرا می‌کرد.
و بعد، غربت رنگین قریه‌های سر راه.
و بعد تونل‌ها.
دلم گرفته،
دلم عجیب گرفته است.
و هیچ چیز،
نه این قایق خوشبو، که روی شاخه نارنج می‌شود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل 
شب بوست،
نه، هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف.
نمی‌رهاند.
و فکر می‌کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد.»


نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد:
«چه سیب‌های قشنگی!
حیات نشئه تنهایی است.»
و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
– قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق، تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می‌کند مأنوس.
و عشق، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
– و نوشداروی اندوه؟

– صدای خالص اکسیر می‌دهد این نوش.


...

بخشی از شعر مسافر که سهراب در سفرش به شمال - بابل سروده بود .
نظرات 11 + ارسال نظر
mahta یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 ساعت 10:16 http://www.luxfa.ir

همیشه از دونستن و خوندن جزئیات خوشم میومد! امیدوارم همیشه اونقدر کارت برات تازه بمونه که همه چیو با نکته هاش تو ذهنت نگهداری و واسه بقیه هم زود زود تعریف کنی! ملاصدرا میگه خاطره رو باید تو لحظه نوشت،چون هر بار که به یادش میاریم ناخودآگاه دستی به تغییرش میبریم!موفق باشی! راستی اگه دوست داشتی یه سر هم به من بزنبا آرزوی سلامتی برای هر کسی که احساس میکنه خیلی خوشبخت

می گم دقیقا کجای شعر سهراب جزئیات کارم نوشته بود و خاطره تعریف کردم؟!

من یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 ساعت 14:56 http://my4divari.blogsky.com

چقدر من با این سهراب حال میکنم
این بدبخت چرا اونقدر زود مرد
أه دل من سهراب میخواهد

سهرابم تو رو می خواد اگه اوکی هست ردیف کنم ببینیش

کاظم یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 ساعت 21:26

حاجی منم با سهراب حال میکنم. یه وقتم واسه من بگیر

سهرابم دوستت داره

الـــــــــــــی یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 ساعت 23:28

چه کسی بود صدا زد سهراااااااااااااااااااااااب؟
فکر کنم همون بود که صدا زد الــــــــــــــی !
کفشهایت کو؟؟؟؟
مطمئنم همون بود
.
.
.
روحش شاد
خیلی شاد
که روح ها را شاد کرد

روحش شاد

من دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 ساعت 14:51 http://my4divari.blogsky.com

اتقاقأ بابک خان خودم تصمیم داشتم یه سفر برم کاشان

سلامم را به سهراب برسان

پگاه دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 ساعت 19:16

بسیار روزها سپری کرده ایم ما با سهراب...

رفیق تنهائی خیلی از ما ها سهراب بود

سایه سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1391 ساعت 00:35

این کامنت اول و دقیقا با تمام جزئیاتش برای منم گذاشته !!

کاظم چهارشنبه 6 اردیبهشت 1391 ساعت 10:42

چه کسی گفت کاظم؟!
این دمپایی بی صحاب من کو؟؟؟؟

آرمین گفت. جان کاظم آرمین بود

من پنج‌شنبه 7 اردیبهشت 1391 ساعت 20:40 http://my4divari.blogsky.com

چشم نائب الزیاره شمام هستیم

مراقب چینی نازک تنهائیش باش

بئاتریس یکشنبه 17 اردیبهشت 1391 ساعت 08:45

خیلی این خط از شعرشو و دوست دارم
قشنگ یعنی چه؟
– قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال

یعنی تعبیر عاشقانه اشکال

بئاتریس یکشنبه 17 اردیبهشت 1391 ساعت 08:53

راستی بابک چقدررررر دلم تنگت شده...

ما بیشتر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد