بو کشیدن را دوست دارم. بعضی بو ها می شود هویت یک مکان - یک فضا و یا یک نفر... مثل بوی الکلی که توی بیمارستان ها به مشام می رسد. بوی عطر نانوائی ها - بوی وانیل شیرینی فروشی ها - بوی نم و رطوبت جنگل و یا بوی زخم پولک ماهی که در ساحل دریا به مشام می رسد. حتی بوی سوختگی برنج همسایه بالائی خانه تان می شود جزئی از هویت راهرو ی خانه تان ... اما خاطره انگیز ترین بو برای من بوی خاکی است که بعد از یک رگبار آنی بلند می شود و به مشام می رسد و به دل می نشیند و تمام خاطرات شیرین کودکیت را زنده می کند ... نمی دانم شما بگذارید به حساب شوخی هایم اما اگر دماغمان را مدیون شیطان هستیم من یکی از او ممنونم
این قضیه دماغ و شیطان چیه؟
هیچی یه پی نوشت بود که پس نوشت کردم
گمونم سرماخوردگیت باعث شده متوجه بشی به بو کشیدن علاقه مندی، مگه نه؟
بله بله
اون بوی خاکه که گفتی کم و بیش نوستالوژی همه هست. البته اگه زمین خشک خشک باشه بعد یهو بارون بزنه خیلی بوش ردیف میشه.اصلا یه چیزه لشی میشه
یه سری قرصای نفتالین هست میندازن تو رخت خوابا که بید نیوفته. آخ آخ عاشق بوشم. مستم میکنه لامصب.
یه بویم هست خیلی باحاله. ساب ووفر اسپیکرمو تا آخر زیاد میکنم یه بوی شبیه به مقوا ازش متساعد میشه که خیلی توهم زاست. کلا هر بلندگویی رو تا فیها خالدون زیاد کنی بوی باحالی از خودش در میاره .
بوی چیزم خوبه...چیز دیگه همون. بوی گل. اره بوی گلم خیلی خوبه
با بوی نفتالین هم حال می کنم - همیشه دارم می رم مرخصی تو اتاقم و کمدم نفتالین می زارم که وقتی بر می گردم خونه بوی نا نده
من هی میام کامنت یه کلمه ای میذارم بعد می بینم این آقا آرمین یه انشا نوشته شرمنده میشم

بوی خاک نمناک بعد از بارون که جه ازش خاطره داشته باشی جه نداشته باشی همیشه به آدم حسای خوب میده مخصوصا اگه بچگیتو هم باهاش گذرونده باشی که دیگه...
ولی حالا ایندفعه طولانی می نویسم:
بوها واقعا خاطراتو زنده می کنن حتی بیشتر از آهنگا یا حرفا...
بابا شرمنده کردی بهار جان
این همه کامنت گذاشتی من طاقت ندارم :دی
خواهش میشود
این در جواب به کامنتهای تک اسمایلی شما