چند روزی هست که عصر ها می رم کنار ساحل و تنی به آب می زنم و به آسمون نگاه می کنم - البته اگه آفتاب بزاره - شبا هم خسته و کوفته و آروم می رم تو رختخواب و چشامو رو هم می زارم و دیگه تموم - چند وقتی از خودم غافل بودم - می خوام از خجالت خودم در بیام ...
آهان پس با ماهیگیری حال نمیکنی. من خود ماهی گیری رو دوست دارم ولی از اون قسمت شکارش بدم میاد . ینی همچین که این قلابه میوفته دهن ماهی از یه طرف حس خرکیفی بهم دست میده از یه طرفم دلم واسه ماهیه میسوزه .خلاصه ماهم خوشمون نمیاد. لنسرم دارم ولی فقط یه بار رفتم مایگیری
اوهوم - منم خوشم نمیاد وگرنه جونیام کلی ماهیگیر بودیم واسه خودمون از این لنسر بازی ها و سوسل بازیام بلد نبودیم - 3 متر نخ بود و سر قلاب و چوب خیزران و کرم خاکی می نشستیم لب رود و ماهی درو می کردیم - ههههی جوونی ...
سلام
خیلی وبلاگ زیبایی دارید
بخصوص عکساش که واقعا زیبا و دلنشینند
موفق باشید
مرسی
میری تو دریا، اونوقت به آسمون نگاه می کنی!!! بچه به همون دریا نگاه کن، خودش به تنهایی همه وقتتو می گیره.
همه عشق و حال را با هم می خواهم
بی ربط به چی؟
بی ربط به خودم
بی ربطات بهتر با ربطاته . همیشه بی ربط بنویس .
پس شنا میکنی...تو چجور مازندرانی هستی که ماهیگیری نمیره ؟ خجالت نمیکشی ؟ درسته اونجا سیاه کولی نداره
آهان پس با ماهیگیری حال نمیکنی. من خود ماهی گیری رو دوست دارم ولی از اون قسمت شکارش بدم میاد . ینی همچین که این قلابه میوفته دهن ماهی از یه طرف حس خرکیفی بهم دست میده از یه طرفم دلم واسه ماهیه میسوزه .خلاصه ماهم خوشمون نمیاد. لنسرم دارم ولی فقط یه بار رفتم مایگیری
اوهوم - منم خوشم نمیاد وگرنه جونیام کلی ماهیگیر بودیم واسه خودمون از این لنسر بازی ها و سوسل بازیام بلد نبودیم - 3 متر نخ بود و سر قلاب و چوب خیزران و کرم خاکی می نشستیم لب رود و ماهی درو می کردیم - ههههی جوونی ...
همینطور که داری از خجالت خودت در میای یه پنج تا کوسه هم تصور کن دارن میان طرفت ...
نمیان دیگه عجل گیری افتادیم به خدا - این دفه به خودم روغن می مالم که چرب و نرم تر شم :دی