یادداشت های ...


شبیه پرندگان شده ام

درست قبل از وقوع یک زلزله-

بی تاب و آشفته...

کاش به جای حرف زدن به پرنده ها

باز کردن قفس را یادشان می دادند...

نظرات 3 + ارسال نظر
مریم شنبه 4 تیر 1390 ساعت 10:26 http://voodoo.blogsky

شبیه هیچ شده ام هیچ

درونم شعله ای خون می خورد خون

.
.
.
اینم آغاز یه شعرم بود که شعر شما به یادم آورد

حالا این خوب بود یا بد ؟

بئاتریس شنبه 4 تیر 1390 ساعت 17:32

جان..خیلی قشنگ بود این..ساده و فیلسوفانه..

ها؟ من پر از دردم نه فلسفه

مریم چهارشنبه 15 تیر 1390 ساعت 12:15 http://voodoo.blogsky

خوب و بد که دیگه نظرم رو در مورد شعرهاتون می دونید کوتاه و رسا- عمیق و اغلب فلسفی- من قلم شما رو دوست دارم حتی همین کوتاه نوشتن هارو که میگید سه خط شده به نظرم عالیه میدونید چون من نمی تونم به این کوتاهی نوشته هام رسا باشن گاهی شعرهام به چند صفحه دفتر هم می رسن به همین خاطر این یک مزیته کم گفتن و گزیده گفتن- هایکو یا طرح هرچی که اسمش هست عالی می نویسید

شما بسی لطف دارید به این بنده حقیر -چوبکاری می فرمائید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد