همیشه سر دو راهی های زندگیم بین عقل و دلم - عقلم را ترجیح دادم و زندگیم درگیر حسرت هائی شد که در دلم مانده اند .امیدوارم انتهای زندگیم از حس حماقت لبریز نباشم امیدوارم ...
وقتی به خط افق نگاه می کنی زندگی چه بی معنی می شه ...
واله این هلیکوپتر سه نفره بود و پرواز با اون خیلی ترسناک - نمی دونی وقتی خط افق و دیدم چقدر خوشحال شدم - به همه دوستان پیشنهاد می کنم تو هوای طوفانی سوار هیلیکوپتر بشن تا قدر زندگی شونو بدونن
نه دیگه نشد . برداشت اشتباه نکن .ارتفاع با من مشکل داره. من ارتفاعو خیلی دوست دارم ولی وقتی به پایین نگاه میکنم نا خودآگاه دست و پام شل میشه . خیلی تمرین کردم تا خودمو آدم کنم نشد که نشد وگرنه آرزوم اینه بانجی جامپینک رو امتحان کنم . حالا دیگه خیلی اسرار میکنی هلیکوپترو سوار میشیم . حرف رفیقو که نمیشه انداخت زمین . حالا باید کجا برم ؟ باید برم هلیکوپتر فروشی؟
انشااله سربازیتو نیرو هوائی می گزرونی و تجربش می کنی
جفتشونم اشتباه میگن . شما فقط به ولایت فقیه گوش بده
بله بله
وقتی به خط افق نگاه می کنی زندگی چه بی معنی می شه ...
واله این هلیکوپتر سه نفره بود و پرواز با اون خیلی ترسناک - نمی دونی وقتی خط افق و دیدم چقدر خوشحال شدم - به همه دوستان پیشنهاد می کنم تو هوای طوفانی سوار هیلیکوپتر بشن تا قدر زندگی شونو بدونن
بابک جان شب آرومی داشته باشی در کنا ساحل آرام جزیره ات !!
شب ارام و خیلی خیلی گرم
من وقتی تله کابین سوار شدم قدر زندگیمو دونستم و بعد از اونم به خودم قول دادم که دیگه سوار نشم . آخه ارتفاع یکم با من مشکل داره .
ترسو - پس حتما یه بارم شده باید سوار هلیکوپتر بشی
خط افق چی بید؟
شما خودشو اذیت نکن فری جان - چیز خاصی نیست
واقعن اگه عقلانی تصمیم گرفتی پس دیگه چه حسرتی تو دلت مونده ؟
نتیجه اینکه خیلی هم عقلانیه عقلانی نبوده
وقتی بخوای بین بد و بدتر یک انتخاب داشته باشی کدومو انتخاب می کنی ؟
نه دیگه نشد . برداشت اشتباه نکن .ارتفاع با من مشکل داره. من ارتفاعو خیلی دوست دارم ولی وقتی به پایین نگاه میکنم نا خودآگاه دست و پام شل میشه . خیلی تمرین کردم تا خودمو آدم کنم نشد که نشد وگرنه آرزوم اینه بانجی جامپینک رو امتحان کنم .
حالا دیگه خیلی اسرار میکنی هلیکوپترو سوار میشیم . حرف رفیقو که نمیشه انداخت زمین . حالا باید کجا برم ؟ باید برم هلیکوپتر فروشی؟
هنوز به آخر نرسیدیم ولی میدونم واسه همه آخرش حسرت داره و احساس حماقت
فرقی هم نداره کدوم یکی راهو انتخاب کردی
گاهی کمی بیشتر
گاهی کمی کمتر...
ودقیقا منم همین کارو کردم و دور از جون شما عین سگ پشیمونم!
پشیمونیش یادت می ره اما اگه با دلت بود می شد زخم کهنه و هیچ وقت خوب نمی شد
ولی عجب منظره ایی..خیلی خوشگله..
شما با لذت می بینیش اما من با ترس می دیدمش - چون هر لحظه خطر سقوط تهدیدمون می کنه تو سفر با هلی کوپتر
سلام بابک عزیزم..دلم چقدر تنگت شده بود..اینجا مینویسم..خوش حال میشم بیای
به به سلام
پارسال دوست امسال آشنا- خبری ازت نیست
حتما خدمت می رسیم