یادداشت های ...

کشتی یونانی - 1 خرداد 90 هنگام فرود آمدن هلی کوپتر - کیش


همیشه سر دو راهی های زندگیم بین عقل و دلم - عقلم را ترجیح دادم و زندگیم درگیر حسرت هائی شد که در دلم مانده اند .امیدوارم انتهای زندگیم از حس حماقت لبریز نباشم امیدوارم ...

نظرات 11 + ارسال نظر
آرمین یکشنبه 1 خرداد 1390 ساعت 18:05

جفتشونم اشتباه میگن . شما فقط به ولایت فقیه گوش بده

بله بله

.... یکشنبه 1 خرداد 1390 ساعت 18:21

وقتی به خط افق نگاه می کنی زندگی چه بی معنی می شه ...

واله این هلیکوپتر سه نفره بود و پرواز با اون خیلی ترسناک - نمی دونی وقتی خط افق و دیدم چقدر خوشحال شدم - به همه دوستان پیشنهاد می کنم تو هوای طوفانی سوار هیلیکوپتر بشن تا قدر زندگی شونو بدونن

... یکشنبه 1 خرداد 1390 ساعت 21:24

بابک جان شب آرومی داشته باشی در کنا ساحل آرام جزیره ات !!

شب ارام و خیلی خیلی گرم

آرمین یکشنبه 1 خرداد 1390 ساعت 21:39 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

من وقتی تله کابین سوار شدم قدر زندگیمو دونستم و بعد از اونم به خودم قول دادم که دیگه سوار نشم . آخه ارتفاع یکم با من مشکل داره .

ترسو - پس حتما یه بارم شده باید سوار هلیکوپتر بشی

فری یکشنبه 1 خرداد 1390 ساعت 23:21

خط افق چی بید؟

شما خودشو اذیت نکن فری جان - چیز خاصی نیست

....! دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 08:37

واقعن اگه عقلانی تصمیم گرفتی پس دیگه چه حسرتی تو دلت مونده ؟
نتیجه اینکه خیلی هم عقلانیه عقلانی نبوده

وقتی بخوای بین بد و بدتر یک انتخاب داشته باشی کدومو انتخاب می کنی ؟

آرمین دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 10:23 http://nagoftehaa.mihanblog.com/

نه دیگه نشد . برداشت اشتباه نکن .ارتفاع با من مشکل داره. من ارتفاعو خیلی دوست دارم ولی وقتی به پایین نگاه میکنم نا خودآگاه دست و پام شل میشه . خیلی تمرین کردم تا خودمو آدم کنم نشد که نشد وگرنه آرزوم اینه بانجی جامپینک رو امتحان کنم .
حالا دیگه خیلی اسرار میکنی هلیکوپترو سوار میشیم . حرف رفیقو که نمیشه انداخت زمین . حالا باید کجا برم ؟ باید برم هلیکوپتر فروشی؟

انشااله سربازیتو نیرو هوائی می گزرونی و تجربش می کنی

بهار سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 08:15

هنوز به آخر نرسیدیم ولی میدونم واسه همه آخرش حسرت داره و احساس حماقت
فرقی هم نداره کدوم یکی راهو انتخاب کردی
گاهی کمی بیشتر
گاهی کمی کمتر...

بئاتریس یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 09:15

ودقیقا منم همین کارو کردم و دور از جون شما عین سگ پشیمونم!

پشیمونیش یادت می ره اما اگه با دلت بود می شد زخم کهنه و هیچ وقت خوب نمی شد

بئاتریس یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 09:17 http://www.myfancy.blogsky.com

ولی عجب منظره ایی..خیلی خوشگله..

شما با لذت می بینیش اما من با ترس می دیدمش - چون هر لحظه خطر سقوط تهدیدمون می کنه تو سفر با هلی کوپتر

بئاتریس چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 19:59 http://ourfancy.blogfa.com

سلام بابک عزیزم..دلم چقدر تنگت شده بود..اینجا مینویسم..خوش حال میشم بیای

به به سلام
پارسال دوست امسال آشنا- خبری ازت نیست
حتما خدمت می رسیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد