ماموریت های دوست داشتنی

 فیلد سلمان

 

باز هم چند روزی دکل هستم و باز هم سحر خیزی ها و باز هم طلوع خورشید را دیدن ، نمی دانم چند بار دیگر فرصت دیدنش نصیبم می شود ، نمی خواهم حسرت بعضی چیز ها به دلم بماند 

نظرات 4 + ارسال نظر
آرمین دوشنبه 15 آذر 1389 ساعت 22:54 http://khialati.iranblog.com/

از دریا خسته نمیشی؟
دریا خیلی قشنگه ها ولی وقتی یه مدت طولانی درمقابلت باشه این سادگی بیش از حدی که داره یه حس خسته کننده ای به آدم میده.

نه- بعد این همه عمر که دریا رو نگاه می کنم بازم خسته نمی شم

محسن سه‌شنبه 16 آذر 1389 ساعت 23:51

کتابامون نوبتته. خبرداری یا نه؟

سلام آقای محسن
راستش با عرض پوزش باید عرض کنم که الان سه کتاب نیمه کاره
دارم که هیج کدام را تا آخر نخوانده ام به همین خاطر اینبار نوبتم را به دوست دیگری می دهم

امیر چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 13:01 http://my4divari.blogsky.com

من هم نمیخواهم ......

انشااله که صد سال زنده باشی برادر

پروانه یکشنبه 21 آذر 1389 ساعت 15:20

شگفت آوره!
مانند همه ی غروب ها...

نمی دانم چرا اینقدر عاشق دریا هستم - حالا که از دریای مازندران دور افتاد ه ام با خلیج فارس خو می گیرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد