وقایع اتفاقیه



هر وقت حواسم نیست اتفاق میافتد و وقتی هم که حواسم هست من جای اتفاق میافتم. چقدر زانوی زندگیم درد می کند این روز ها...
نظرات 4 + ارسال نظر
فری یکشنبه 7 آذر 1389 ساعت 12:28

شاعر پدر سوخته، چقدر قشنگ حرف می زنی تو! عکستم محشره!
(همه رو دروغ گفتم اعتماد به نفس بگیری، زانو دردت یادت بره!)

کییییییییییییییهههه؟!! کی بوووووووووووووووووووود - ها؟ فری جان توئی؟ بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــله بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــله :-)
...................
کار ما از اعتماد به نفس گذشته است - ما خودمان را به امان خدا رها کرده ایم

بهار دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 22:36

زانوی زندگیت درد می کنه...
راه زیادی مونده بابک جان...
لبخند بزن و ادامه بده

اتفاقا چاره ی دیگری هم نمانده

... سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 09:36

درست گفتی . همیشه وقتی حواسمون نیست اتفاق می افتد ...

اوهوم

مانی سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 21:57 http://darkdeception.persianblog.ir/

به به خوشتیپ محل
مخلصیم بابک خان

شما چشات خوشتیپ می بینه برادر :-)
ارادتمند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد