مسکن

نازنینم،

وقتی تلسکوپ ها بهانه ای شده اند

تا تصور آدمی از ماه را،

تباه کنند..

راستش می ترسم،

از آنروزی که دکتر ها برای درمان تنهائی،

مسکن عشق را در پیشخوان داروخانه ها حراج کنند ...

خالی بند

همیشه می گفت: بگو نیستم، من هم دروغ را از خودش آموختم،هی رفیق، منم دیگر نیستم ...

سوال؟

کسی چه می داند؟! شاید فردا یا پس فردا یا روز بعدش یک اتفاق خوب در انتظار مان باشد، اما این دلیل نمی شود روزها ی افتضاحی را که در آن قرار گرفته ایم را به بهانه آینده تحمل کنیم یا کنار بیائیم،می خواهم بدانم که آیا می شود این روزها را هم زندگی کرد و لذت برد؟! لطفا موعظه نکیند!!!

آخرین حسرت

بوسیدن دستانت

در آخرین دیدار کوتاه مان

تنها حسرتی بود که شکست در من ...

آینه های دروغین


این روزها

حتی آینه ها هم

یارای رهانیدم از تنهایی را ندارند