دعای باران

چه بی سامان و متروک است

این خاک ، این آبادی نزدیک ...

و تعبیر دعای هر شب من،

فقط باریدن باران به این لب تشنه خاک است

تمام آرزوی دشت این است،

که شاید انتهای حسرت یک گل،

به عطر شبنمی آغشته باشد ...



نظرات 2 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 9 خرداد 1389 ساعت 15:35

شاید بهتر بود اخرش اینطوری می شد به خاطر رعایت آهنگش و ابهام بیشتر


به عطر شبنمی آغشته، تر است

به هر حال که نظر سراینده شعر بسی مهمتر است چرا که میزان حال شاعر است

وفتی جائی بارن آرزوست ،شبنم یک حسرتست ولی با این که شما استادید و به گردنم حق زیادی دارین اما میزان حال شاعرست:-)

محسن چهارشنبه 12 خرداد 1389 ساعت 00:09 http://after23.blogsky.com

آنتوان چخوف:
از میان کسانی که برای انجام دعای باران به سر تپه ها می روند تنها کسانی که با خودشان چتر بر می دارند به کار خود باور دارند.

یقینا و دقیقا همین طوره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد