دیروز روز خسته کننده ای بود، ساعت 8 شب برگشتیم خونه و سریع وسایل و جمع و جور کردیم و منتظر وانت موندیم که بریم خونه جدید، با کلی نذر و نیاز و استغاثه به درگاه باری تعالی وانت اومد و به سمت منزلگه جدید عازم شدیم، ساعت 10.30 وارد خونه شدیم و ساعت 1.30 یک سری از وسایل شخصی و کتاب هام درون کمد مستقر شد، تو دلم گفتم : خدا روشکر خونه رو مبله تحویل گرفتیم، وگرنه دیگه وا اسفا بود حال و روز ما.
بعد از کلی کار و تلاش رفتیم روی تخت مبارک لم بدیم و چشم بر هم نهیم که یهو فیوز برق پرید، دو تا پرفسوری که با من تو خونه بودند ظاهرا بک سیم سیار معیوب می زنن به برق و فیوز می پره و همین پریدن فیوز 1 ساعتی ما رو علاف کرد و در نهایت منجر به این شد که از تمام کولر های خونه فقط کولر اتاق من روشن نشه، و من با شور و شعف وصف ناپذیر و تشکر و دعا به جان دوستان فرهیخته ام چند ساعت باقیمانده را روی کاناپه به صبح رساندم ...
شانس ِ دیگه !!!
نه، شانس نیست، زندگی با من لجه
این دفعه جدا دلم واست سوخت...
حالا کولر اتاقت درست شد...
خونه خوبی هست...
نکنه جات بد باشه!!!
دیشب با کلی مشقت درستش کردم
ناهید جان، مرسی از اینکه جویای احوالم هستی :-)
قدر این پروفسورا رو بدون ..
به روی چشم ...
خونه نو مبارک
آخی پس توی گرما خوابیدی؟!!!